يكى از تهمتهايى كه مخالفان شيعه، به شيعه مىزنند، اين است كه شيعه، اعتقاد به تحريف قرآن دارد. اين تهمت، هيچ سندى جز ظواهر بعضى از روايات تنقيح نشده ندارد، درصورتى كه اگر چنين ظواهرى، مبناى داورى باشد، در كتب اهل سنت، مطالبى هست كه به روشنى، دلالت بر تحريف قرآن دارد.
يكى از تهمتهاى ناروايى كه همواره به مذهب شيعه زده مىشود اعتقاد به تحريف قرآن است كه شيعه از آن بى زار است و در طول تاريخ، دانشمندان شيعه همواره اين تهمت را قاطعانه رد كردهاند ولى متأسفانه حتّى در اين زمان كه دستيابى به منابع شيعه براى مخالفان بسيار آسان است، باز هم همان تهمت را تكرار مىكنند و حتّى در موسم حجّ، ايرانيان بخصوص روحانيان محترم گاه و بيگاه با اين مسئله روبهرو هستند.
البته اين تهمت را كسانى مىزنند كه اهل تحقيق و بحث و نظر نيستند، بلكه مىخواهند به شيعه حمله كنند و در اين راه از هيچ تهمت و دروغى پرهيز ندارند. جالب اينكه اين تهمتها شيعه را در عقايد خود محكمتر مىكند، چون مىبيند كه مخالف او چيزى را به او نسبت مىدهد كه در او نيست و به غرضورزى و بىتقوايى مخالف پى مىبرد.
آنچه اين نويسندگان در اين تهمت، دستاويز خود قرار دادهاند، ظواهر بعضى از روايات شيعه است، درحالى كه چنانكه خواهيم ديد، در روايات اهل سنت هم مطالبى وجود دارد كه به روشنى دلالت بر تحريف قرآن مىكند ولى اهل سنت آنها را توجيه مىكنند.
عالمانه نيست كه در تبيين عقايد يك مذهب به كتب روايى تنقيح نشده آن مذهب استناد كرد، بلكه بايد كتابهاى اعتقادى و كلامى آن مذهب را درنظر گرفت. اگر بنا باشد با استناد به ظاهر برخى از روايات، به شيعه تهمت تحريف زد، بايد گفت كه اهل سنت نيز قائل به تحريف قرآن هستند، چون در روايات آنها مطالب دالّ بر تحريف به صورت شديدترى وجود دارد و ما اكنون نمونه هايى از آن را مىآوريم:
در برخى از كتابهاى اهل سنت آمده است كه دو سوره از سورههاى قرآن به نامهاى سوره خلع و سوره حفد از قرآن حذف شده است! و جالبتر اينكه سيوطى متن آنها را هم آورده كه هيچ شباهتى به قرآن ندارد(1).
از ابىّ بن كعب و عايشه نقل كردهاند كه سوره احزاب از نظر طول به اندازه سوره بقره بود و آيه رجم هم در آن بود(2).
عمربن خطاب در خطبهاى كه پس از آخرين حجّ خود خواند، اظهار داشت كه در زمان پيامبر آيه رجم نازل شده بود و ما آن را مىخوانديم ولى اكنون در قرآن نيست(3).
و نيز همو مىگويد: در زمان پيامبر در كتاب خدا مىخوانديم: «أن لا ترغبوا عن آباءكم فإنه كفر بكم أن ترغبوا عن آباءكم»(4) در حالى كه در مصحف كنونى چنين جملهاى وجود ندارد.
همو گمان مىكرد كه از قرآن آيه جهاد حذف شده است و به ابن عوف گفت: از چيزهايى كه نازل شده اين است: «أن جاهدوا كما جاهدتم اوّل مرّة» آيا آن را مىيابى ما آن را نمىيابيم. گفت: آنهم از جمله چيزهايى است كه از قرآن ساقط شده است(5).
عبداللّه بن عمر مىگفت: هيچ يك از شما نگويد كه من همه قرآن را أخذ كردم، او چه مىداند كه همه قرآن چيست؟ از قرآن بخشهاى زيادى از بين رفته است. بلكه بايد بگويد آنچه را كه از قرآن ظاهر شده است، گرفتهام(6).
ابن شهاب گفت: به ما خبر رسيده كه قرآن بيشتر از اين نازل شده بود، پس روز يمامه دانايان به آن كشته شدند، همانها كه آن را مىدانستند و پس از آنها دانسته نشد و نوشته نشد(7).
ابو يونس غلام عايشه مىگفت: در مصحف عايشه چنين بود: «انّ اللّه و ملائكته يصلون على النبيّ يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما و على الذّين يصلون الصفوف الأوّل»(8).
ابى بن كعب گفت: در زمان پيامبر در سوره بيّنه اين جمله هم بود: «لو أنّ لإبن آدم واديين من مال لسأل واديا ثالثا و لا يملأ جوف ابن آدم الا التراب»(9).
ابو موسى اشعرى به سيصد نفر از قاريان بصره گفت: ما سورهاى به اندازه برائت مىخوانديم كه آن را فراموش كردهام و فقط اين جمله يادم مانده است: «لو كان لإبن آدم واديان من مال لابتغى واديا ثالثا و لا يملأ جوف ابن آدم الا التراب» و نيز سورهى ديگرى را مىخوانديم كه مانند يكى از سورههاى مسبحات بود و آن را فراموش كرديم و فقط اين جمله يادم مانده است: «يا ايّها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتكتب شهادة في اعناقكم فتسألون عنه يوم القيامة»(10).
زر ابن حبيش گفت: ابى بن كعب به من گفت: سوره احزاب را چند آيه مىشماريد؟ گفتم: 73 آيه. گفت: هرگز! من اين سوره را ديدم كه به اندازه سوره بقره بود و آيه رجم هم در آن بود: «الشيخ و الشيخة إذا زنيا فارجموهما البتة»(11).
مالك ابن انس مىگفت: سوره برائت به اندازه سوره بقره بود كه مقدارى از اول آن ساقط شد كه بسم اللّه هم جزء آن بود.(12)
حذيفة بن يمان گفت: شما فقط يك چهارم سوره برائت را مىخوانيد و نام آن را سوره توبه گذاشتهايد در حالى كه نام آن، سوره عذاب بود.(13)
ابن عباس در باره آيه: «حتى تستأنسوا و تسلموا على اهلها» گفت: آن از خطاى كاتب است و صحيح آن چنين است: «حتى تستأذنوا و تسلموا».
(تفسير طبرى (جامع البيان)، ج 18، 87).
و نيز ابن عباس آيه: «أفلم ييأس الذين آمنوا» را «افلم يتبين الذين آمنوا» خواند، وقتى از او پرسيده شد، گفت: گمان مىكنم كه كاتب، آن را در حالى كه خواب آلوده بود، نوشته است.
(همان، ج 13، ص 104).
عروة بن زبير سه آيه از قرآن به نظرش غريب مىآمد، آنها را از عايشه پرسيد او گفت: اى پسر خواهرم اين، كار كاتبان بود و آنها در كتابت خطا كردهاند.(الاتقان، ج 1، ص 182).
در كتابهاى اهل سنت نمونههايى از اين قبيل كه نقل كرديم بسيار است و ظاهر آنها دلالت بر تغيير و تحريف قرآن دارد ولى اهل سنت همه آنها را توجيه مىكند. آيا شايسته است كه كسى به استناد اين روايات به اهل سنت نسبت دهد كه آنها قايل به تحريف قرآن هستند؟
رواياتى كه از طريق شيعه وارد شده و ظاهر آنها دلالت بر تحريف قرآن دارد، خيلى كمتر و كمرنگتر از آنهاست و بسيارى از آنها از نظر سند ضعيف است و علماى شيعه آنها را ردّ يا توجيه كردهاند.
بنابراين اگر آن گروه از اهل سنت كه به شيعه تهمت تحريف مىزنند، به ديده انصاف بنگرند و به راستى در صدد كشف حقيقت باشند، بايد به كتابهاى اعتقادى و كلامى آنها مراجعه كنند نه روايات تنقيح نشدهاى كه قابل رد يا توجيه هستند، همان گونه كه با روايات خود چنين كردهاند.
1 - سيوطى، الدر المنثور، ج 6، ص 420 به بعد.
2 - متقى هندى، كنز العمال، ص2،567؛ شوكانى، فتح القدير، ج 1، ص 126 و قرطبى، تفسير، ج 14، ص 113.
3- صحيح بخارى، ج 8، ص 208.
4- صحيح بخارى، ج 8، ص 208 و صحيح مسلم، ج 4، ص 167.
5. كنز العمال، 2،567 - الدّر المنثور، ج 1، ص 106.
6. سيوطى، الاتقان، ج 3، ص 72 - الدر المنثور، 1، 106.
7. كنز العمال، ج 2، ص 584.
8- الاتقان، ج 3، ص 73.
9- مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 132؛ تفسير قرطبى، ج20،ص139.
10- صحيح مسلم، ج 3، ص 100 .
11- الاتقان، ج 3، ص 72.
12- الاتقان، ج 1، ص 184.
13- مستدرك حاكم، ج 2، ص 330.